محمد مقیمی؛ مجله حقوق ما: اندیشه و بیان دو مفهوم در همتنیده هستند و با یکدیگر رابطهای دوسویه دارند. از یکسو، دادههای ذهنی در قالب الفاظ به فرآیند اندیشیدن کمک میکنند و از سویی دیگر، بیان وسیله گسترش و ابراز اندیشه است. اندیشیدن ذاتی انسان است، مانند جاری بودن که ذاتی آب است، انسان زنده و سالم همانطور که نفس میکشد، میاندیشد. چنانکه از انسان به حیوان ناطق یاد میشود. حذف بیان، یعنی حذف اندیشه و حذف اندیشه برابر با حذف انسان است.
وانگهی، هیچ انسانی مصون از خطاء نیست و این اندیشهها و باورهای انسان را نیز دربر میگیرد اما انسانها در ارتباط با یکدیگر از هم یاد میگیرند و به نقایص و خطاءهای خود پی میبرند. در واقع، در پرتو آزادی بیان، نظرها و استدلالهای گوناگون مطرح میشود و تضاد میان اندیشهها و دیدگاهها میتواند به تضارب آراء و بالندگی اندیشه انسانها منجر شود.
این گزارش را در شماره ۱۹۶ مجله حقوق ما بخوانید
ارتباط میان انسانها، انتقال تجربهها، آموزهها و پیشرفت جوامع بشری مرهون توانایی بیان بوده است. در حقیقت، آزادی گرانبهاترین موهبتی است که طبیعت در نهاد انسان قرار داده، انسان آزاد آفریده شده و همه نوآوریها، پیشرفتها و دستاوردهای بشری در پرتو آزادی تحقق یافته است. بنابراین آزادی بیان، یکی از حقوق بنیادین بشر است که همواره در طول تاریخ با وجود انواع محدودیتها و چالشهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با انسان بوده است. چه اینکه بیان به گفتار محدود نمیشود و مواردی چون نشانهها، نقاشی، کاریکاتور، زبان اشاره، زبانبدن، خط، سنگنبشته و آثار هنری را شامل میشود. از اینرو، پیش از بهوجود آمدن زبان نیز آزادی بیان و چالشهای آن مطرح بوده است.
از سویی دیگر، کارکرد آزادی بیان در نقد قدرت و حکومت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. زیرا، در یک جامعه دموکراتیک، چندصدایی حاکم است و در پرتو آزادی بیان میتوان، قدرت را نقد کرد و صاحبان قدرت را از تندروی و زیادهخواهی بازداشت. ولی در حکومتهای مستبد و تمامیتخواه که تکصدایی حاکم است، حکمرانان در پی خاموش کردن صداهای مختلف یا متفاوت هستند و در مقابل از همصدایان خود حمایت میکنند. در نتیجه، صداهای متفاوت سانسور یا با اتهاماتی چون نشر اکاذیب، توهین به مقدسات یا مقامات، تبلیغ علیه نظام و غیره روبرو و سرکوب میشوند. در حکومتهای دینی، لزوم نقد قدرت به مراتب بیشتر احساس میشود، چه اینکه در حکومت دینی، با عقاید دینی بر مردم حکمرانی میشود. در واقع، نقد قدرت و دین توام میگردد، حال اگر چنین حکومتی نقد نشوند، اثری از آزادی و آسایش در جامعه باقی نخواهد ماند. اگرچه در حکومت دینی، موازین دموکراتیک و اصول حکمرانی مطلوب مانند نقد و پاسخگویی هیچ جایگاهی ندارد، سخن راندن از آن، تنها از سر یادآوری بایستهها بود.
آزادی اندیشه و بیان از سوی اسناد بینالمللی حقوق بشری از جمله ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر و قوانین اساسی بیشتر کشورها بطور صریح یا ضمنی مورد شناسایی قرار گرفته است. ولی هیچ حق یا اصلی مطلق نیست و با محدودیتهایی روبرو است. بطور کلی، استیفای حق یا آزادی عمل از سوی یک شخص، نباید موجب زیان اشخاص دیگر یا جامعه شود (اصل آزار) از سویی دیگر، اصول حقوقی باید مبنا قرار گیرند، گسترش یابند و بهصورت موسع تفسیر شود و موارد خلافِ اصل باید به عنوان استثنائات در نظر گرفته شوند و بهصورت مضیق (محدود) تفسیر گردند. در غیر این صورت، تخصیص اکثر رخ میدهد و استثناء، جای اصل را میگیرد که به تباهی میانجامد. بنابراین، اصل بر آزادی بیان است و محدودیتهای (استثنائات) آن باید تفسیر مضیق (محدود) گردد. این استثنائات را تنها قوانینی که بهطور دموکراتیک و با توجه به اصول حقوقی که بر اساس تجربه جوامع انسانی وضع شده باشد، میتواند مشخص کند، مواردی مانند نفرتپراکنی، سخنان ضد منافع عمومی، سخنانی که موجب ترس عمومی در جامعه شود، تهمت یا افترا که به زیان حقوق، منافع، آبرو یا اعتبار اشخاص باشد.
در ایران موارد بسیاری وجود دارد که اشخاص به علت نقد، طنز، هجو، استهزاء، یا کشیدن کاریکاتور و دیگر آثار هنری نسبت به آنچه از نظر مسلمانان مقدس تلقی میشود (که گستره آن بسیار مبهم است)، محاکمه و به اعدام یا حبس سنگین محکوم میشوند. برای نمونه، کارتونیست شناخته شده نیکآهنگ کوثر که بخاطر کشیدن تصویری طنزآمیز، به کنایه از یک روحانی حامی جمهوری اسلامی در سال 1378 بطور خودسرانه بازداشت و سالها تحت بازجوبی و اذیت و آزار بود و به علت اینکه از سوی نهادهای غیررسمی تهدید به مرگ شده بود، مجبور به مهاجرت شد. همچنین، یکی از موکلانم آتنا فرقدانی که با کشیدن چند کاریکاتور، قدرت حاکم را نقد کرده بود، در دادگاه نخستین به ۱۲ سال و ۹ ماه حبس محکوم شد، که در دادگاه تجدیدنظر به ۱۸ ماه کاهش یافت. در برخی موارد نیز، خشونت از سوی مردم صورت میگیرد، ولی زمانی وضعیت بغرنجتر میشود که خشونت و کشتار از سوی علمای دینی با صدور فتوا تجویز میشود و حکومت نیز از آن حمایت میکند. یکی از مصادیق بارز آن، ماجرای انتشار کتاب آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی است که در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ به صدور فتوای قتل وی از سوی روحالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی منجر شد و در ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ وی در کالیفرنیا مورد حمله تروریستی قرار گرفت و بهشدت آسیب دید. اخیرا نیز نشریه فرانسوی شارلی ابدو کاریکاتورهایی از خامنهای رهبر جمهوری اسلامی منتشر کرد که با واکنش تند این حکومت روبرو شد و ضمن اینکه خامنهای را جزو مقدسات اسلام برشمردند، این نشریه را تهدید به انتقام کردند.
گروهی بر این باورند که مقدسات دینی، یکی از مواردی است که باید به عنوان محدودیتهای آزادی بیان در نظر گرفته شود. این گروه استدلال میکنند که در جوامع مذهبی مانند ایران که در خصوص مسائل مذهبی حساسیت و تعصب وجود دارد، لزوم احترام به عقاید مذهبیها و ضرورت حفظ نظم عمومی ایجاب میکند که آزادی بیان، موجب توهین به مقدسات دینی نشود. این استدلال قابل نقد به نظر میرسد؛ نخست اینکه، مقدس مفهومی است، متاثر از عقاید و مذاهب مختلف که با توجه به برداشتهای شخصی میتواند در هر فردی بطورکامل متفاوت باشد. برای نمونه، در مقطعی از زمان در برخی مناطق جهان، گاو نر پرستش میشده و جزء مقدسات تلقی میشده است، یا آلت تناسلی در هندوستان برای برخی مقدس محسوب و پرستیده میشود، همچنین زمانی مسطح بودن زمین یک باور مقدس شمرده میشد. بنابراین، مفهوم مقدس با توجه به زمان، مکان، باور، آموزش، سلیقه و برداشتهای شخصی میتواند، متفاوت باشد و تغییر کند. چنانکه پیامبر اسلام بتپرستی که در آن زمان، امری مقدس بوده است را زیر سوال برد، تا جایی که بتشکنی از صفات و افتخارات وی بوده است. بنابراین، هیچ عقیدهای مقدس نیست و همه امور قابل نقد هستند.
دوم، احترام یعنی بزرگداشتن، ارج گذاردن، ارزش قائل شدن و توجه کردن. برای اینکه چیزی مورد احترام واقع شود، باید مزیت و کیفیتی در آن دیده شود که شایسته بزرگداشت و توجه باشد. ولی همانطور که گفته شد، عقاید انسانها همواره در حال تغییر هستند و امری که در گذشته حقیقت یا مقدس محسوب میشده ممکن است، امروز نه تنها حقیقت یا مقدس تلقی نشود، بلکه بسیار کودکانه، مضحک یا مضر به نظر برسد. بنابراین، انسان اصالت دارد، نه اندیشه او، چه اینکه اندیشه انسان با توجه به دو عامل زمان و مکان و متاثر از آموزش و تجربه همواره در حال تغییر است. چنانکه ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «هر کس میتواند بدون هیچگونه تمایز، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا "هر عقیده دیگر" و نیز ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر از تمام حقوق و کلیه آزادیهایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهرهمند گردد».
اگر برای عقیده انسان اصالت و قداست قائل شویم، پدیدهای به نام عقیدپرستی ایجاد میشود که مانند نژادپرستی، به تبعیض، تحقیر، توهین، افراطیگری، خشونت، جنگ و کشتار منجر میشود. بنابراین، عقاید اصالت ندارند و به تَبَعِ آن، احترام به نظر و عقیده به معنی قابل نقد نبودن یا مقدس بودن محلی از اِعراب ندارد. تنها خود انسان محترم است و از حقوق بنیادینی برخوردار است که باید محترم شمرده و رعایت شود. بنابراین، احترام به عقیده به این معنی نیست که آن عقیده نقد نشود یا به چالش کشیده نشود، احترام به عقیده یعنی امکان ابراز آزادانه آن داده شود، ولی به چالش کشیدن آن جایز است و با احترام تضادی ندارد. چنانکه آنان که اسلام را قبول ندارند، ابراز عقیده را برای مسلمانان ممنوع نکرده و جرم ندانستهاند، مسلمانان هم باید به همین شکل عمل کنند. در واقع، مسلمانها باید فرهنگ رواداری را بیاموزند و در برابر آنچه، آنان را به چالش میکشد و آنرا توهین به باورهایشان میپندارند، ایمانشان را تقویت کنند.
وانگهی، نمیتوان به بهانه اینکه احساسات پیروان دین یا عقیدهای جریحهدار شده و در نظم عمومی اخلال ایجاد کرده است و به استناد اصل آزار، آزادی بیان را محدود کرد. چه اینکه همواره این امکان وجود دارد که بیان هر سخنی به مذاق شخص، اشخاص یا پیروان دین یا عقیدهای خوش نیاید و آنان را رنجیدهخاطر کند. بنابراین، اگر به این بهانه در اظهارنظر آزادانه اشخاص مانع ایجاد گردد، دیگر اثری از آزادی بیان باقی نمیماند. نقد و به چالش کشیدن دین و آنچه مقدسات مذهبی نامیده میشود، نه تنها دارای زیان برای جامعه نیست، بلکه موجب روشنگری، کشف حقیقت و رشد جامعه میگردد. ضمن اینکه، محدود کردن آزادی بیان در این خصوص دارای تالی فاسد است. چه اینکه سبب میشود، آنچه که مقدس یا به اشتباه حقیقت شمرده میشود، مورد نقد و واکاوی قرار نگیرد که این خود به زیان جامعه است. چنانکه به گواه تاریخ بارها برخی عقاید دینی به جامعه لطمه زده، این روند تا کی باید ادامه پیدا کند؟ بنابراین، دین، آموزههایش و بهویژه تعصب دینی باید نقد شده و به چالش کشیده شود. از سویی دیگر، اخلاق را نمیتوان جرمانگاری کرد، آنچه ممکن است به گمان برخی خلاف ادب یا احترام تلقی شود، اگرچه از نظر اخلاقی، نکوهیده باشد، جرم محسوب نمیشود. زیرا در صورت جرمانگاری موارد اخلاقی، اثری از آزادی باقی نمیماند.
با وجود این، برخی از پیران اسلام در برابر انتقادهایی که به دین یا باورهایشان میشود، به خشونت متوسل میشوند. در واقع، صدور فتوا از سوی علمای مذهبی برای تجویز هرگونه اقدام خشونتباری در رویارویی با انتقادهایی که باور آنان را به چالش میکشد، خلاف اصول حقوقی جهان امروز است. صرفنظر از اینکه نقد، طنز، هجو، استهزاء، یا کشیدن کاریکاتور جزو آزادی بیان است، بر فرض وقوع جرم، علمای دینی مرجع صالح به رسیدگی نیستند. زیرا در فرایند صدور فتوا یک شخص در جایگاه قانونگذار و قاضی قرار میگیرد و مجری حکم نیز اشخاص خودسر هستند. در واقع این اقدام، بازگشت به دوران انتقام خصوصی است که دادگستری وجود نداشته است. بر فرض اینکه جرمی هم واقع شده باشد، باید در یک دادگاه صالح، مستقل و بیطرف با رعایت اصول دادرسی عادلانه به اتهام شخصی که در مظان اتهام قرار گرفته، رسیدگی شود و متهم از حق دفاع برخوردار باشد. هویت متهم باید از سوی مقام قضایی، احراز شود که شخص دیگر به اشتباه مجازات نشود، همچنین شاید متهم مشمول معاذیر رافع مسئولیت کیفری مانند جنون باشد، یا اینکه در فرایند رسیدگی دادگاه به هر علت بیگناهی متهم ثابت شود. بنابراین، صدور فتوا در امور مدنی و کیفری در جهان امروز که نهاد قانونگذاری و دادگاه وجود دارد، محلی از اِعراب ندارد و خلاف اصول دموکراتیک و نظم عمومی است.