جواد عباسی توللی؛ مجله حقوق ما: آزادی در برپایی تشکل مستقل، تضمین کننده حقوق کارگران خواهد بود. بهعبارت دیگر، حق برخورداری کارگران از سندیکا بهطورمستقیم، امکانات مؤثری برای سازماندهی مبارزات کارگری، اعتصاب و در نهایت تحقق مطالبات آنها را فراهم خواهد کرد.
هرچند در قوانین ایران تشکیل سندیکای مستقل جرم انگاری نشده است اما مراجع قضایی و نهادهای امنیتی در بسیاری از موارد کارگران معترض را بهدلیل تلاش برای تشکیل سندیکای مستقل خود مجرم و قانونشکن دانسته و آنها را تحت پیگرد قرار دادهاند.
این گفتوگو را در شماره ۲۲۸ مجله حقوق ما بخوانید
با همه این اوصاف، کارگران در ایران توانستهاند در طی بیش از چهار دهه گذشته تاکنون با تشکیل محفلها و تشکلهای مستقل خود، هزاران اعتصاب کارگری را سازماندهی کنند.
مهدی کوهستانی نژاد، مشاور کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری و فعال کارگری ساکن کانادا بر این باور است که اگر ایستادگیِ جنبش کارگری ایران با وجود تمام سرکوبها، بیکارسازیها و حبسها در برابر استبداد حاکم بر کشور نبود، وضعیت اقتصادی در ایران بسیار وحشتناکتر از چیزی بود که در حال حاضر در جریان است.
مجله حقوق ما برای بررسی دستاوردهای اعتصابهای کارگری در ایران با این فعال کارگری گفتوگو کرده است.
سال آینده، صدمین سالگرد سرکوب سازمان یافته مبارزات کارگران ایران با اعلام جشن اول ماه مه ۱۳۰۵ است که در ادامه آن قانون ممنوعیت مرام اشتراکی در خرداد ماه ۱۳۱۰ تصویب شد که قطعا بر میگردد به روند مبارزه که به دوره ۲۰ ساله که بین سالهای ۱۲۸۵ به بعد است، در مجموع اعتراضات و اعتصابات کارگری در ۱۰۰ سال گذشته تاثیر بهسزایی نه تنها در تغییر وضعیت اقتصادی کارگران داشته است و مهمتر در رشد فرهنگ اجتماعی جامعه را در برگرفته است و نشاندهنده این موضوع بوده که بهدست آوردن مطالبات اجتماعی، روندی دشوار داشته است. با این وجود شجاعت و درایت آن بزرگانی است که خشت اصلی حق زندگی را چیدهاند، بخصوص در دورانی که در کشورهای دیگر منطقه، قوانین حق کار و ایمنی کار وجود نداشته و دستمزدبگیران با فعالیتهایشان بذری را کاشتند که منجر به دستاوردهایی بسیاری در این زمینه شده است.
اگر به ۴۵ سال گذشته نگاهی بیاندازیم، با وجود سالانه از صدها تا هزاران اعتراض و اعتصاب کارگران با سرکوب بسیار خشن و بیرحمانه مواجه بودهاند. یکی از بزرگترین اعتصابات کارگری در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ توسط کارگران بیکار شده اصفهان رقم خورد که منجر به کشته شدن تعدادی از آنها شد. در همان سال اول پس از فروپاشی سلطنت پهلوی، اعتراضات و اعتصابات بسیاری به وجود آمد که اغلب آنها با خشونت سرکوب شدند. درست در ماههای اول بعد از انقلاب، در بخشنامه رسمی نخست وزیری، مخالفت با دولت، اخلال و کمکاری حمل بر خرابکاری و ضدانقلابیگری تعریف شد. بهاین ترتیب از سال ۱۳۵۸ تا امروز با فشار و سرکوبی مواجه بودیم که در صورت عدم وجود این اعتصابات و اعتراضات، در شرایط کنونی جامعه ما احتمالا در رده کشورهای آفریقایی قرار داشت. برای نمونه، معدن کارگران خاتونآباد با کشته شدن چهار تن از کارگران از طریق هلیکوپتر و دستگیری دهها نفر سرکوب شد.
نگهداری از ابتداییترین حقوق، دستاورد بسیار مهمی بوده است. بهویژه که پس از سال ۱۳۶۷ به بعد، ایران با اقتصاد نرمالی نسبت به سطح جهانی مواجه نبوده است. ما با یک اقتصاد امنیتی روبرو بودهایم که به هیچوجه در مقابل نیروی مخالف خود کوتاه نیامده است. چه در واقعه تیراندازی به کارگران پردیس در سنندج و چه در سالهای گذشته شلیک ساچمه به سمت کارگران امری عادی شده است.
از سالهای پس از ۱۳۸۳، هروقت هم که عدهای از کارگران تجمعی به پا کردهاند، تعداد زیادی از آنها بازداشت شدهاند. نمونههای آن در سال ۱۳۸۴ در شب پیش از آغاز اعتصاب کارگران سندیکای شرکت واحد، حدود ۷۵۰ تن از کارگران بازداشت شدند٬ اعتراض کارگران هفت تپه که منجر به دستگیری تمام اعضای سندیکا منجر شد و کارگران لاستیک سازی البرز تا دستگیری و اخراجهای کارگران گروه ملی فولاد٬ حال این حجم از سرکوب٬ دستگیری٬ بیکاری و زندان در رابطه با اعتصاب در مقایسه بر نُرمهای بسیاری از کشورها که به لحاظ قانونی، کارگران برای بدست آوردن خواستههایشان و با رجوع به قانون کار که پیش از اعتصاب زمانی را برای کارفرما تعیین میکنند. کارفرما نیز زمانی را برای رسیدگی تعیین میکند. در ایران و حتی در نرمهای کشورهای همسایه اما چنین قوانین و شرایطی وجود نداشته است. در ایران حتی فکر کردن به اعتراض و فکر کردن در رابطه با اعلام مخالفت، جرم محسوب میشود. کارگران حتی حق برپایی جشن برگزاری تجمع اول ماه مییا روز جهانی زن را نداشتهاند٬ حال بماند که در صورت کشته شدن کارگر ناشی از کار نیز حق سوگواری انفجارها معادن و دادخواهی نیز آز آنها گرفته شده است که در رابطه با سوانح کار از جمله معادن طرزه٬ شازند٬ یورت٬ گلستان و طبس بخش کوچکی از این فاجعه است.
با این وجود و با تمام سرکوبها، بیکارسازیها و حبسها، کارگران در تمامی بخشهای اقتصادی٬ معلمان٬ رانندگان٬ حتی نیروهای ارتش و بازنشستگان همچنان ایستادگی کردهاند و اگر این دستاوردها وجود نداشت، وضعیت اقتصادی در ایران بسیار وحشتناکتر از چیزی بود که در حال حاضر در جریان است.
اغتصاب صنفی با اعتصاب سیاسی تفاوت دارد. در مقایسه با کشورهای دیگر به نظر من، در ایران همبستگیهای بیشتری چه در رابطه با اعتراضات و اعتصابات صنفی و سیاسی وجود داشته است. در کشورهای غربی هم به همین ترتیب است. برای نمونه، وقتی معلمان در کشورهای غربی اعتصاب میکنند، کارگران راهآهن در همبستگی با معلمان اعتصاب نمیکنند٬ اما زمانی که مساله بهداشت و دستاوردهای بازنشستگان باشد ما شاهد اعتراضات گاه میلیونی هستیم که حمایت میکنند٬ در رابطه با ایران اعتصابات و اعتراضات حتی بازار وجود داشته است. در تمام بیش از چهار دهه گذشته در ایران، جایی نبوده که چنین حمایتهایی وجود نداشته باشد. حتی میتوانیم در مسائل عمومی این جنبه را ببینیم. به عنوان مثال در رابطه با مساله بنزین در سال ۱۳۹۸، اعتراضات، اعتصابات و تظاهرات بهصورت عمومی رخ داد چراکه این موضوع تمامی جامعه را در بر میگیرد.
یا آنچه که در سال ۱۳۸۸ رخ داد را میتوان بهعنوان یک همبستگی سراسری در نظر گرفت. یک عمل نانوشته اما هماهنگ. چه در سال ۱۳۹۶، چه در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، آمار بازداشتشدگان بین ۹هزار تا ۲۰هزار دستگیری و در رابطه با کشتهشدگان بین ۵۰۰ تا دو هزار تن در نوسان است. از اوائل سال ۱۳۶۰ یعنی با اعتراض حاشیهنشینان افسریه، اعتراضات سراسری پرتکراری رقم خورد که به صورت هماهنگ به پیش میرفت.
بهنظر من برای تحلیل اعتصابات سراسری ۱۳۵۶ ما همچنان به زمان نیاز داریم. با انتشار اسناد مرتبط میتوان نشان داد در حدود ۲۰هزار کارگر نفت اهواز، تهران، گچساران، آبادان، خارک، آقاجاری، ماهشهر که با هم دست به یک اعتصاب سراسری میزنند، به شرایط موجود در خارج از کشور برمیگردد. وقتی در آبان ۱۳۵۶ کنفدراسیون جهانی دانشجویان در واشنگتن تظاهرات سراسری را آغاز کردند، تاثیرات خود را در داخل کشور گذاشت. در دهه ۵۰ شمسی، جریانات و هستههای سیاسی موجود در خارج از کشور بسیار در فضای سیاسی داخل کشور موثر بودند. برخلاف امروز که اعتراضات داخل به نیروهای خارج کشور نیرو میدهد. بر این اساس اعتصابات کارگران نفت در آن سال در فضای متفاوتی رخ داد که به عوامل متعددی از جمله مساله سینما رکس آبادان و سوختن ۴۰۰ تن در این رخداد برمیگردد.
نمونه دیگر اعتصابات و اعتراضات سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ معلمان در سراسر کشور را داشتیم. اعتصاب معلمان در شیراز در سال ۱۴۰۱ که نسبت به معلمان دیگر شهرها ما شاهد شرکت هزاران معلم دارد، طبق آمار خود حکومت حدود ۹هزار تن برای اعتصابات و اعتراضات معلمان به خیابان آمدند که نشاندهنده این موضوع است که سایر بخشهای اقتصادی نیز به معلمان در خیابان پیوستهاند. این مساله که تا چه میزان نیروی سرکوبگر توانایی سرکوب چنین حرکتهایی را دارد، یک بحث اساسی و جدی است که از توان افراد در خارج از کشور بیرون است اما کسی که در داخل کشور در حال سازماندهی و نمایندگی این اعتراضات است، این امکان را دارد.
برای بسیاری از اعتراضاتی که طی هر سال در ایران برپا میشود، باید میانگین حدود هفت نفر بهطور هماهنگ آن را پیش ببرند. به این معنا که یک هسته اولیه در حال سازماندهی است. بنابراین چیزی حدود ۵۰-۶۰ هزار نیروی سازمانده در ایران وجود دارد. با افزایش تصاعدی این نیرو، چیزی حدود دو، سه میلیون سازمانده داریم که آماده حمله به دشمن هستند. از این زاویه به نظر من نیرویی که باید هماهنگی سراسری را در دست بگیرد و انجام دهد، وجود دارد اما مشاهده و ارزیابی و اندازهگیری آن هنوز زود است. بر اساس آمارها و بحثهای درونی نهادهای امنیتی، میزان نیروی سازمانده، اعتراضات و اعتصابات، بالاتر از آن چیزی است که به ذهنمان خطور میکند.
این مساله، یک مساله جهانی است و تنها مربوط به جامعه کارگری ایران نیست. این بحران جهانی است و از شیلی تا چین، مشکل تضییع حقوق کارگران وجود دارد. اینکه چه میزان دستاوردها تغییر کند به ساختار اقتصادی که در آن به سر میبریم، بستگی دارد. در رابطه با ایران مشکل دیگری هم وجود دارد. تورمی و افت اقتصادی که در ایران وجود دارد، نرخ بسیار بالایی است. مردم ایران بر روی دریایی از منابع در حال زندگی هستند اما این ثروت در جامعه به درست در زمینه اقتصاد پایهای نه بکار گرفته میشود و تنها توزیع ثروت بجز بالایهای به جامعه برنمیگردد.
ما به نیروی مدیریتی و سرمایه گذاری جدی نیاز داریم که متاسفانه بخش عمدهای از آن از جامعه رانده شده است. خروج سالیانه حدود دهها هزار نیروی تحصیلکرده از کشور نشان میدهد که این مدیریت از بین رفته است. نظام به بحرانی رسیده که به تخریب خود به دست خود آگاه بوده و عملا در حال پوسیدگی از درون است. نیرویی که تصور میکرد در سال ۵۷ به لحاظ ایدئولوژیک در کنار هم قرار گرفته، از بین رفته است. نیروی سرکوبگر نمیداند تا کی و با چه هزینهای سرکوب میکند. مردم تا کی میتوانند این سرکوب را تحمل کنند؟ بنابراین سرکوب شده هم بهدنبال راهی برای خود است. از این منظر است که بالایها توان ادامه این روند را ندارد و دستمزد بگیران نیاز به همیاری بیشتری دارند. اعتماد از دست رفته ما بین نیروی دستمزد بگیر باید بازسازی شود.
چشمانداز به خارج از ایران هم بستگی دارد. اینکه این نیرو در خارج از ایران چگونه میتواند به نیروی داخلی که تحت فشارهای زیادی قرار دارد کمک کند. جامعه ایران در مرحلهای قرار گرفته که نیاز به حمایت واقعی دارد. جنبش سیاسی ایرانی در یک گسست عجیب قرار داشته و دارد و در این زمینه جنبش زحمتکشان امید همیاری جهانی کارگری را دارند که این امر نیز جدا از فضای سیاسی موجود نیست. بطور مشخص در یکسال گذشته و بخصوص از زمان دستگیریهای اول ماه مه نگرانها بیشتر شده است. حتی حمایت جهانی از جنبش کارگری ایران انها را در کنجی کشانده است که مبادا این حمایت این نهادها را بعنوان جنگ طلب نشان دهد.
در درون ایران از محیط کار تا زندانها شرایط غیرانسانی حکمفرماست و همین موضوع باعث شده که عواقب یک عمل هماهنگ که منجر به بازداشت شدن شود و بازداشتشدگان هزینه زیادی باید بدهند. نیرویی که میتواند خارج از کشور، نیروی سرکوبگر را به جای خودش بنشاند، باید تغییر کند و سرپا شود. از حالت ذهنی باید به واقعیت تبدیل شود. باید ببینیم با چه امکانات و شرایطی میتوانیم به نیروهای داخل کمک کنیم. دستمزدبگیران مجبور هستند و جبر تاریخ مجبورشان کرده راههای جدیدی برای خود پیدا کنند اما وظیفه نیرویی که خارج از کشور است و حدود ۱۰-۱۵درصد جمعیت درون جامعه ایران را تشکیل میدهد این است که به خود بیاید و هماهنگتر عمل کند. تعداد نیروی تحصیلکرده و متخصص ایرانی در تمام رشتهها در خارج از کشور بسیار زیاد است. این نیرو باید جایگاه خود را پیدا کند و بتواند نظمی را برای کمک به نیروی داخلی ایجاد کند. جامعه ایران کمبود رهبر و کنفرانس ندارد٬ آن چیزی که نیاز دارد آن نیروی حامی سرکوبگر که در خارج این جنایت را سفید شویی میکند را رسوا کند. باید از تمامی امکانات اصولی استفاده کرد. اتفاقا حامی سرکوبگر است که با وصله زدن نمیخواهد نیروی حامی شناخته شود. نیروی حامی سرکوبگر پشت جریانات ارتجاعی کشورهای منطقه و غربی پنهان شده است و مساله تحریم را چوب کرده و بر سر نیروی مبارز میزند. سالها بود با عنوان سوریهای شدن ایران گفتمان و سخنگویی سرکوبگر هستند.
نیروی خارج از کشور بخش مهمی از معادله است. به همین دلیل هم حکومت، هزینه و نیروی زیادی صرف به بیراهه کشاندن نیروی موجود در خارج کشور میکند که خوشبختانه اسناد بسیاری بیرون آمد که جریاناتی که خیلی خودشان را رادیکال نشان میدادند در اصل حقوق بگیر و ضابط نیروهای امنیتی بودند. بهنظرم ما به عنوان فعالان اجتماعی، باید تمرکز بیشتری بر این موضوع داشته باشیم و وظیفه خود را بهتر انجام دهیم. بادها خبر تغییر فصل را میدهند و فصل جدید سیاسی در راه است و باید اعتماد بنفس دستمزد بگیران را بالا برد که تغییر از طریق این مبارزه صد ساله دارد به ثمر میرسد.