جواد عباسی توللی؛ مجله حقوق ما: نخستین روزنامه در ایران، روز دوشنبه ۱۱ اردیببهشت ۱۲۱۶ شمسی به همت میرزا صالح شیرازی چاپ و منتشر شد و از آن زمان تاکنون، این رسانه جمعی یا بهطور کامل در انحصار حکومتها قرار داشته یا دستکم تحت نظارت و ممیزی مقامات حکومتی اداره شده است.
همچنین از زمان راهاندازی اولین فرستنده تلویزیونی در سال ۱۳۳۷ در ایران تا امروز، این رسانه جمعی نیز تحت انحصار حکومتها اداره شده و مردم ایران در طول ۶۵ سال گذشته تاکنون، هیچگاه موفق به تأسیس حتی یک شبکه تلویزیونی غیردولتی و خارج از انحصار حکومت نشدهاند.
این گفتوگو را در شماره ۲۲۱ مجله حقوق ما بخوانید
انحصار دولتی در رسانههای جمعی یا اعمال سانسور بر این رسانهها در هر دوره بهطور مداوم تشدید شده است.
در برخی از اصول مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شرطی وجود دارد تحت عنوان «مخل مبانی اسلام نباشد» که استناد به این شرط بهطور مشخص در زمینه نظارت حکومت بر مطبوعات و نشریات، حق بر آگاهی، حق آزادی بیان و حق دسترسی آزاد به اطلاعات شهروندان ایرانی را نقض کرده است.
در اصل ۲۴ قانون اساسی آمده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند».
همچنین در مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم با تکیه بر همین شرطِ «مخل به مبانی اسلام نباشد» معیارهای اِعمال سانسور بر چاپ و نشر کتاب و روزنامه بدین ترتیب برشمرده شده است:
الف: تبلیغ و ترویج الحاد و انکار مبانی دین
ب: ترویج فحشا و فساد اخلاقی
ج: برانگیختن جامعه به قیام علیه جمهوری اسلامی
د: ترویج و تبلیغ مراسم گروههای محارب و غیرقانونی و فِرَق ضاله
همچنین، طبق ماده هفتم اساسنامه صداوسیمای جمهوری اسلامی، تأسیس فرستنده و پخش برنامههای رادیو و تلویزیونی در سراسر کشور در انحصار این رسانه بوده و چنانچه اشخاص حقیقی و حقوقی اقدام به تاسیس یا بهرهبرداری از چنین رسانههایی کنند، از ادامه کار آنان جلوگیری خواهد شد و تحت تعقیب قانونی قرار خواهند گرفت.
تلویزیون حکومتی در ایران که تحت عنوان «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» شناخته شده است، دهههاست، بهموجب اصل ۱۷۵ قانون اساسی، تحت نظارت مستقیم علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی اداره میشود.
مسأله سانسور رسانه های جمعی در ایران اما پیش از شکلگیری حکومت جمهوری اسلامی و در زمان حکومت پهلوی نیز وجود داشته است.
مجله حقوق ما، برای مقایسه وضعیت سانسور در پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ و همچنین برای بررسی کارکرد رسانههای جمعی مانند رادیو و تلویزیون در دورههای مختلف در ایران با بهروز تورانی، روزنامهنگار پیشکسوت و نویسنده و پژوهشگرِ رسانه، گفتوگو کرده است.
بهنظر من قطعا تفاوتهایی داشتهاند، چرا که در هر یک از این دورهها، رویکردهای متفاوتی اتخاذ کردهاند. رسانهها بهویژه رادیو و تلویزیون در هر دو دوره، متعلق به حکومتها بوده و هیچگاه افراد عادی نتوانستهاند صاحب رسانه شوند.
رادیو و تلویزیون در سالهای پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ بهطور مشخص، رویکرد اطلاعرسانی و آموزشی داشت و از نظر سیاسی، منافع و وحدت ملی را تبلیغ میکرد. در عین حال، پیوسته و روز و شب، مشغول آموزش زنان، کارگران، کشاورزان و اقشار دیگر بود و قصد داشت آنها را توانمند کرده و بخشی از جامعه جهانی سازد.
برای نمونه، رویدادهای مهم جهانی از جمله اخبار سفر به ماه در آن سالها در تلویزیون پوشش داده شد. ایران در آن دوره به پیشرفتگی اواخر دهه پنجاه شمسی نبود اما حتی سفر به ماه بهصورت زنده از تلویزیون پخش شد. چنین رویکردی برای این بود تا مردم ایران هم خود را بخشی از دنیا دانسته و بدانند حق دارند که مواردی مانند سفر به ماه یا مسابقه بوکس محمدعلی کلی را هم تماشا کنند.
همچنین از دهه ۳۰ شمسی تا انقلاب سال ۱۳۵۷، رادیو، روزانه سه ساعت برنامهای مختص زنان داشت تاحقوقشان را به آنها یادآوری کند یا در نمونهای دیگر، هنگامی که قانون حمایت از خانواده تصویب شد، رادیو، ماهها در تماس مستقیم با مردم، این قانون و اهمیت آن را بهویژه برای زنان روشن کرد و در این زمینه آگاهیرسانی خوبی انجام داد. این روند در تلویزیون و رادیوی امروز دیگر وجود ندارد.
در روزنامهها هم وضع به همین منوال بود. روزنامه کیهان تا سال ۱۳۵۷، یک صفحه گزارش داشت که هر روز به موضوعات عمده و مهم اجتماعی میپرداخت و گاهی هم به راه حلهای لازم اشاره میکرد.
امروز اما رادیو و تلویزیون که همچنان از مهمترین رسانهها محسوب میشوند، فقط ایدئولوژی حاکم را تبلیغ میکنند و شناختی از منافع و وحدت ملی ندارند. این رسانهها بهطور مرتب در حال دوپاره و چندپاره کردن جامعه هستند یا بهطور پیوسته در حال حذف یک گروه یا یک تفکرند. این روالی است که سالهاست در رادیو و تلویزیون ایران ادامه دارد. در چنین شرایطی، سرمایه اجتماعی و پشتوانه حکومت جمهوری اسلامی پیوسته در حال کاهش است بهطوری که افراد خود را متعلق به جامعه نمیدانند و تلاش دارند تنها کسبوکار خود را به هر ترتیبی که میتوانند، پیش ببرند و معمولا سعی میکنند در برابر حکومت اعتراض کنند یا در نهایت با مهاجرت از کشور، خود را از آنچه که ایدئولوژی حکومتی بر آنها تحمیل کرده است، خلاص کنند.
این خلاصهای از تفاوت عملکرد رسانهها در ایران امروز و در سالهای قبل از ۱۳۵۷ است. در هر دو حال، حکومت، رسانهها را اداره میکرد اما پیش از انقلاب، بهتر و بهنفع مردم اداره میشد. در سالهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷، حکومت تحمل افکار غیر از خود را داشت و برای نمونه از حضور چپگرایان و کمونیستهایی که مرام اشتراکی را علنا تبلیغ نمیکردند یا افرادی که معتقد به دموکراسی غربی بودند و حتی افراد مذهبی تا جایی که اساس حکومت و اساس یکپارچگی ملی را خدشهدار نمیکردند در برنامههای تلویزیونی و رادیویی استفاده میشد.
پیش از انقلاب در رادیو و تلوزیون ایران حتی برنامههای مذهبی هم پخش میشد. همچنین، روزنامهها تمام برنامههای مذهبی را پوشش میدادند و بهطور کلی، رسانه در آن دوره کارکرد قابل قبولی داشت.
در رادیو و تلویزیون ملی در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ چند نوبت در شبانه روز، قبل از ظهر، موسیقی تُرکی آذربایجانی ودر حدود ساعت چهار بعداز ظهر هم موسیقی کُردی پخش میکردند. بهعبارت دیگر، رسانهها در آن دوره به فرهنگ اقوام در ایران اهمیت میداد.
همچنین، برنامه دیگری وجود داشت که آقای هژبری شیرازی در رادیو عهدهدار آن بود و فرهنگهای قسمتهای مختلف ایران از بلوچستان، آذربایجان، لرستان، کردستان تا ترکمنصحرا را به دیگر هممیهنان معرفی میکرد و همین برنامه، یک علاقهمندی ملی نسبت به تمام کشور در بین جامعه ایجاد کرده بود. چنین رویکردی در رسانههای امروزِ ایران وجود ندارد. در حال حاضر حتی موسیقی فارسی هم نداریم. موسیقی کُردی و تُرکی که اصلا جایی در رادیو و تلویزیون فعلی ندارند.
هنگامی که یک قدرت سیاسی و حتی بخش خصوصی، رسانهای را تأسیس اداره میکنند، دستورِ کاری خاص خود را دارند و لابد به علتی آن تلویزیون و رادیو را ایجاد کردهاند. در دوران پیش از سال ۱۳۵۷، دستور کار، حفظ وحدت ملی بود. سانسوری که وجود داشت، یک سانسور قانونمند بود. به این معنی که یک روزنامهنگار، مجری تلویزیون و رادیو یا نویسنده یک روزنامه یا مجله، میدانست چه چیزهایی را میتواند بیان کند و چه مورادی را مجاز به انتشار نیست. تقریبا همه جز معدودی که ممکن بود دچار گرفتاری شوند، این موارد را رعایت میکردند و کمتر مشکلی بهخاطر سانسور پیش میآمد. البته اینطور نبود که مطلقا نتوان دربباره یک موضوع حرف زد. اگر روزنامهنگاران بهدرستی استدلال میکردند، تقریبا درباره همهچیز میتوانستند صحبت کنند.
پس از انقلاب اما حکومت ایدئولوژیک شد و انتشار مطالب ممنوع، فقط منجر به توبیخ نمیشد و ممکن بود روزنامهنگاران به دلیل نوشتن برخی مطالب، زندگی خود را از دست بدهند.
من در هر دو دوران [پهلوی و جمهوری اسلامی] کار کردهام و تجربه خود را بیان میکنم. در دوره پس از سال ۱۳۵۷ به جز آنکه چه کارهایی را نباید انجام میدادیم، بخش عمدهای به سانسور اضافه شد مبنی بر اینکه یک سری کارها را «باید» انجام میدادیم. روزنامهنگاران و مجریان در رسانههای دولتی پس از انقلاب در ساختن هر نوع برنامهای باید فرض بر این مبنا بگذارند که یک شخص بسیار مذهبی بنیادگرا هستند، نه حتی یک فرد مذهبی که به تکالیف و وظایف خود بهعنوان یک آدم دیندار عمل میکند، بلکه باید پیوسته از ایدئولوژی حاکم تقدیر کنند و برای افرادی که از مقامی در سیستم حکومتی برخوردارند باید جلال و شکوهی قائل شوند و آن را به مخاطبانتان منتقل کنند.
در دوران پس از انقلاب، حتی شکل برخورد با کسی که قوانین نانوشته سانسور را رعایت نمیکرد، متفاوت بود. در دوران گذشته امکان توبیخ یا جابهجایی در میان بخشهای مختلف وجود داشت و کسی بابت انتشار یک مطلب از هستی ساقط نمیشد. در ضمن پروسه برخورد با مخالفان در رسانهها بسیار قانونمند بود. بهعنوان مثال، درمورد سانسور فیلمهای سینمایی و تلویزیون، دستورهای دقیق و مشخصی وجود داشت که حاوی ۹ ماده بود. اگر این ۹ ماده هم بهدرستی بیان میشد، قابل تحمل بود. مثلا فیلمهای «گاو» و «قیصر»، شش تا هفت ماده را نقض کرده بود اما تحمل کردند و این فیلمها بر پرده سینما نمایش داده شدند چرا که انتقادات از نظم موجود، بهطرز درست و خوبی بیان شده بود. برای نمونه، در مورد فیلم گاو گفته شده بود که بنویسند این رویدادها، قبل از انقلاب شاه و ملت اتفاق افتاده است و بههمین مقدار بسنده کردند. مخارج و دستمزدهای این فیلم هم بهطور کامل توسط وزارت فرهنگ و هنر پرداخت شد.
در دوران جدید به این ترتیب نیست. فیلمهایی وجود دارند که ساخته شدهاند اما هرگز نمایش داده نمیشوند. افرادی هستند که بهدلایل بچهگانه از رادیو و تلویزیون کنار گذاشته میشوند. مثلا مجری برنامه ورزشی بدون توجه به اینکه میلیونها نفر مخاطب دارد، کنار گذاشته میشود. مگر بهعنوان یک مجری برنامه ورزشی چهکاری میتوان انجام داد که منجر به آسیب به جایی و کسی بشود؟ صرفا بهدلیل سلیقه شخصی یک نفر، برنامهای را که تعداد زیادی از مردم دوست داشتند، تعطیل کردند و یک مجری موفق را از کار رادیو و تلویزیون کنار گذاشتند.
امروز رسانههای اجتماعی در دورنمای رسانهای جوامع دموکراتیک و غیردموکراتیک، دست بالا و برتر را دارند. رادیو و تلویزیون در هر حال، همیشه و در همه دنیا صدای حکومتها، صاحبان ثروت، قدرت و صدای صاحبان رسانه را بازتاب دادهاند. اگر فکر میکنید در رادیو و تلویزیون، بهطور کامل، دیدگاههای مردم مطرح خواهد شد، باید گفت رادیو و تلویزیون از تنها آن بخش از دیدگاه مردم که به منافع سیاسی و تجاری خود یا صاحبان رسانه سود برساند را بازتاب خواهند داد.
رسانه اجتماعی اما این حُسن و تفاوت را دارد که به فردیت شهروندان اهمیت داده و آنها را صاحب صدا و قدرت کند. به این معنا که هرکسی متناسب با میزان آشنایی با مفهوم رسانه، میتواند رسانه خود را داشته باشد. همانطور که در رسانههای اجتماعی دیده میشود، کاربرهای منفرد بهسرعت نفوذ گستردهای در جوامع پیدا کردهاند و نهتنها خود صاحب صدا شدهاند بلکه دیگران را هم توانمند کردهاند تا خواستههای خود را بروز دهند. در ضمن اگر قدرتمندان و ثروتمندان مجاری رسانهای را غصب کردهاند، رسانههای اجتماعی به افراد این امکان را دادهاند که رسانه خود را داشته باشند و صدا و مطالبات خود را از طریق شبکههای اجتماعی بازتاب دهند. این یک موجی است که بهخصوص در سالهای اخیر کسانی که دیدگاههای لیبرال دموکرات و همینطور چپ دارند، این نوع استفاده از رسانه را ترویج کردهاند.
سواد رسانهای البته افرادی را توانمند میکند که پلتفرم مناسب را تشخیص داده و از امکانات آن بهترین بهرهبرداری را داشته باشند. تشخیص اینکه آیا شبکه ایکس جای مناسبی برای مخابره پیامشان است یا اگر میخواهند مفاهیمی را با استفاده از ویدئو بیان کنند، اینستاگرام یا تلگرام مناسبتر است هم برعهده افراد است.
رادیو و تلویزیون، صدای صاحبان قدرت است و صدای مردم نیست. هرگز نبوده است. حتی در زمان آغاز به کار رادیو و تلویزیون همینطور بوده و هنوز هم بر همان منوال است.
سواد رسانهای به افراد جامعه قدرت شناخت جایگاه و کارکرد رسانه را میدهد. به آنها این درک را میدهد که رسانه قادر است تا قدرت سیاسی را پاسخگو کند. رسانه، فساد، ظلم و نقض حقوق افراد و جوامع را برملا میکند. سواد رسانهای، حقوق شهروندان را به آنها یادآوری میکند و راه تامین این حقوق را نیز به آنها نشان میدهد. در ضمن تجربه دیگران برای استیفای حقوق شهروندی را هم آموزش میدهد. رسانه به شهروند تذکر میدهد که از چه حقوقی برخوردار است، چگونه این حقوق پایمال میشود و چه راههایی برای تامین این حقوق وجود دارد.
سواد رسانهای یک مفهوم نسبتا جدید است که از حدود دهه ۸۰ شمسی مطرح شد. البته در آن زمان معنای دقیقی نداشت و صرفا یک بحث تئوریک بود. امروز اما با گسترش رسانهها و با تحولی که پیدا کردهاند و بهخصوص با پیدایش رسانههای اجتماعی، اهمیت این موضوع بیش از گذشته مشخص شده است. به این ترتیب که افراد با استفاده از سواد و درک رسانهای، پلتفرمی را که برای بیان خواستههایشان لازم دارند، پیدا کرده و همچنین مخاطب خود را پیدا کنند. اینکه آیا میخواهند همفکران خود را پیدا کرده یا میخواهند پیامی به حکومت و قدرتها دهند، همه اینها بستگی به درک و میزان شناخت افراد از رسانهها دارد.