نژادپرستان معتقدند که ویژگیهای ذاتی و ارثی از منظر بیولوژیکی تعیینكننده رفتار انسانها است. نظریه نژادپرستی بر این امر تاکید دارد که تبار انسانها نشاندهنده هویت ملی و نژادی آنهاست. بر اساس معیارهای نژادپرستانه، ارزش افراد بشر به فردیت آنها نیست؛ بلکه به عضویت آنها در ملتی مربوط است که بر مبنای هویت نژادی شکل گرفته است. بسیاری از روشنفکران و دانشمندان شواهد شبه علمی را نیز در حمایت از تفکر نژادپرستانه ارایه كردهاند. اندیشمندان نژادپرست قرن نوزدهم، از جمله هوستن استوارت چمبرلین تاثیر غیر قابل انکاری بر نسل آدولف هیتلر گذاشتند.
رویکردهای نژادپرستانه از دیرباز در تاریخ بشری ثبت شده و منشا بروز جنگهای زیادی بوده است. دو قرن نوزدهم و بیستم را میتوان تحولی در تاریخ مبارزات ضد نژادپرستانه دانست. ظرف این دو قرن، آمریکا از کشوری که در آن بردهداری و نژادپرستی عمیقا وجود داشت به کشوری تبدیل شد که در آن یک رنگینپوست به ریاست جمهوری رسید. قرن بیستم به خصوص شاهد ظهور چهرهها و جنبشهایی در مبارزه با نژادپرستی بود که بسیاری از آنها مانند جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به پیروزیهای تاریخی دست یافت.
جنبش ضد نژادپرستی آمریکا
با شروع جنگ جهانی دوم، گروههای زیادی از سیاهپوستان در مبارزه علیه فاشیسم شرکت کردند و در نتیجه موقعیت این گروه نژادی در تحولات داخلی آمریکا تغییر کرد. نخستین گام برای ارتقای موقعیت اجتماعی سیاهپوستان، با ادغام واحدهای نظامی آنها در دیگر واحدهای ارتش آمریکا در سال ۱۹۴۵ صورت گرفت. سپس دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۴ با صدور حکم تاریخی موسوم به براون جدایی نژادی در مدارس را غیر قانونی اعلام کرد. این حکم، سیاهان را از یک تبعیض ناروای تاریخی نجات داد.
اما مقاومت در برابر ادغام نژادی در ایالتهای جنوبی که سابقا در آنها بردهداری رواج داشت، همچنان به شکل جدی ادامه یافت. در این ایالتها، سیاهان کماکان از ورود به اماکن مخصوص سفید پوستان مانند باشگاهها، رستورانها و بارها محروم بودند. در برخی از شهرهای جنوب، سیاهپوستان اجازه نداشتند در اتوبوسهای عمومی بر روی صندلی مخصوص سفیدپوستا بنشینند. در سال ۱۹۵۵ اقدام شجاعانه روزا پارکس در شهر مونتگمری ایالت آلاباما روح تازهای به مبارزات سیاهپوستان داد. پارکس که در اتوبوسی بر روی صندلی مخصوص سفیدپوستان نشسته بود از بلند شدن از روی این صندلی خودداری کرده و توسط پلیس دستگیر شد. این اقدام، خشم سیاهان را شعلهور کرد.
در آن زمان مارتین لوترکینگ کشیش باپتیستی بود که میکوشید تا سطح آگاهی عمومی در مورد نژادپرستی را بالا برده و از این راه به تبعیض و جداسازی نژادی در ایالات متحده پایان دهد. وی در ابتدا مبارزات ریشهای محلی برای برابری حقوق آمریکاییهای آفریقاییتبار را سازمان داد. در سال ۱۹۵۵ او فعالانه در نخستین مبارزه مهم برای حقوق مدنی در مونتگمری آلاباما شرکت کرد.
زندانی بودن پارکس به عنوان یک قربانی تبعیض نژادی، به کینگ این امکان را داد تا جامعه آفریقایی تباران آمریکا را بسیج کند تا حمل و نقل عمومی مونتگمری را بایکوت نموده و خواستار برابری نژادی در سیستم حمل ونقل عمومی شوند.
پس از یک سال بایکوت، دادگاه منطقهای ایالت متحده آمریکا، در پرونده «برودر علیه گیل» جداسازی نژادی در اتوبوسهای مونتگمری را منع کرد. بایکوت اتوبوسرانی مونتگمری سبب خیزش جنبشی ملی برای از بین بردن تبعیض نژادی به رهبری مارتین لوتر کینگ شد.
در یک بازه زمانی 11 ساله از سال 1957 تا 1968 کینگ بیش از 6 میلیون مایل سفر کرده و 2500 مرتبه سخنرانی کرد و هر کجا که بیعدالتی و تظاهرات و اعتراض بود ظاهر میشد. کینگ در این مدت 5 کتاب و چندین مقاله منتشر کرد و تظاهرات مختلف و گستردهای را در بیرمنگام و آلاباما رهبری کرد که توجه همه دنیا را به خود جلب کرد.
کینگ پس از موفقیت در لغو قوانین جداسازی نژادی در مونتگمری، به دنبال تشکیل سازمان فراگیری بود که به مساله جداسازی نژادی در سایر ایالات آمریکا نیز بپردازد. در سال ۱۹۵۷ کینگ شصت تن از رهبران سیاهپوست کلیساهای آمریکا را دعوت کرد تا مبارزات بیشتری را برای از بین بردن جداسازی نژادی به بحث بگذارند. در جریان این مذاکرات «کنفرانس رهبری مسیحیهای جنوب» خلق شد که کینگ رهبری آن را تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۸ به عهده داشت.
در مارس ۱۹۶۳ کینگ و «کنفرانس رهبری مسیحیهای جنوب» مبارزهای برای پایان دادن به جداسازی در بیرمنگام آلاباما سازمان دادند. کینگ به خاطر همین فعالیتها دستگیر و به زندان منتقل شده بود، متن معروف خود با عنوان «نامهای از زندان بیرمنگام» را نوشت و در آن تاکید کرد که نمیتوان بدون کنشهای مستقیم و در عین حال بیبهره از خشونت به حقوق مدنی واقعی دست یافت.
کینگ پس از خاتمه فعالیتهایش در بیرمنگام مشغول برنامهریزی برای تظاهرات بزرگی در واشنگتن برای اشتغال و آزادی شد. 250 هزار نفر در این راهپیمایی که در مقابل بنای یادبود لینکلن برگزار شد، شرکت کردند و در آن کینگ سخنرانی معروف و تاریخی خود با عنوان «رویایی دارم» را ایراد کرده و در آن گفت «رویایی دارم که روزی این مملکت به پا خواهد خواست و بر مبنای اعتقادات واقعی خود خواهد زیست. ما این حقایق را بدیهی میدانیم که همه مردم یکسان خلق شدهاند. اکنون زمان آن است که مملکت خود را از شنهای روان بیعدالتی نژادی بیرون بکشیم و به صخرههای استوار برادری ببریم. اکنون زمان آن است که عدالت را به صورت واقعیتی برای همه فرزندان خدا در بیاوریم».
مبارزات مارتین لوتر کینگ باعث شد تا قوانین مهمی در مورد حقوق مدنی در آمریکا تصویب گردد. از جمله مهمترین آنها، قانون حقوق مدنی در سال ۱۹۶۴ و قانون حق رای ملی در سال ۱۹۶۵ بود که عملا به جداسازی نژادی در ایالات متحده آمریکا خاتمه داد.
مارتین لوترکینگ در طول مبارزات خود بیش از بیست بار دستگیر شد، پنج مدرک افتخاری کسب کرد و توسط مجله تایم در سال 1963 مرد سال نامیده شد. وی جوانترین فردی بود که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
مارتین لوتر کینگ، در 4 آوریل 1968، در حالی که در بالکن اتاقش در هتلی در ممفیس تنسی ایستاده و خود را برای رهبری یک تظاهرات در حمایت از کارگران سیاهپوست بخش بهداشت آماده میکرد، ترور شد.
جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی
از قرن هفدهم و با شروع استعمار آفریقای جنوبی توسط هلندیها، آنها خود را نژاد برتر شناخته و با افزایش قدرت سفیدپوستان، بومیان را عملا کنارگذاشتند. پیروزی حزب ناسیونالیست در سال 1948 که تمامی آن را سفیدپوستان تشکیل میدادند فصل تازهای در سرکوب سیاهان در تاریخ آفریقای جنوبی گشود. رهبر این حزب در سخنرانی خود پس از پیروزی علنا گفت: «شعار ما حفظ برتری نژاد سفید در آینده است و حتی اگر لازم باشد از زور استفاده میکنیم».
قوانین آپارتاید جدید از طریق تقسیمبندی نژادی آفریقای جنوبی مانند برتری نژاد سفید را حفظ میکرد و تا آن جا که امکان داشت نژادهای مختلف را از هم جدا میکرد. غیر سفیدپوستان به زور در مناطق محروم و فقیر اسکان داده شده و باید برای مسافرت اجازه دریافت میکردند. از حق رای دادن و مشارکت در دولت و ازدواج با سفیدپوستان نیز محروم بوده و در اکثر موارد حق تملک زمین را هم نداشتند.
غیر سفیدپوستان در آفریقای جنوبی در مقابل این تبعیض برای دهها سال مقاومت کردند ولی نتوانستند تغییر واقعی به وجود بیاورند. در حوادثی مانند قتل عام شارپ ویل در سال 1960 و شورش سووتو در 1976 دولت به شدت معترضین را سرکوب کرد.
ماندلا که در آغاز فعالیتهای خود طرفدار مبارزه عمومی مسالمتآمیز بود در ۵ دسامبر ۱۹۵۶ به همراه ۱۵۰ تن دیگر دستگیر به خیانت متهم شد. محاکمه ماندلا و دوستانش که از ۱۹۵۶ شروع شده بود تا ۱۹۶۱ ادامه یافت و سرانجام همگی آنان تبرئه شدند.
در سال ۱۹۶۱ماندلا رهبری «نیزه ملت» به عنوان شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا را به عهده گرفت. او مبارزات خرابکاری علیه اهداف نظامی و دولتی را رهبری و طرحهایی تدوین کرد تا در صورتی که خرابکاری نتوانست به آپارتاید خاتمه دهد به جنگ چریکی متوسل شود.
در ۵ اوت ۱۹۶۲ماندلا بار دیگر دستگیر و در دژ ژوهانسبورگ زندانی شد. سه روز بعد، در حضور ماندلا در دادگاه وی متهم به رهبری اعتصاب کارگران در سال ۱۹۶۱ و ترک غیرقانونی کشور شد. در ۲۵ اکتبر ۱۹۶۲، ماندلا به پنج سال زندان محکوم شد. دو سال بعد در ۱۱ ژوئن ۱۹۶۴ به اتهام شرکت در کنگره ملی آفریقا برای وی حکم دیگری صادر شد.
طی سالهای بعد، جنبش ضد آپارتاید گستردگی بیشتری یافته و روشهای جدیدی برای مبارزه با دولت نژادپرست آفریقای جنوبی در پیش گرفت. پیام اصلی جنبش ضدآپارتاید این بود که آپارتاید باید پایان یابد و سیاهان آفریقای جنوبی باید به حقوق خود دست یابند. جنبش میبایست اقلیت سفیدپوست آفریقای جنوبی را متقاعد میکرد که آپارتاید پایدار نیست. برای این کار، آنها قدرت خود را به عنوان اکثریت از طریق «نافرمانی» بدون خشونت و عدم همکاری با رژیم، اعمال کردند. آنها از قدرت اقتصادی خود برای بایکوت کردن اجارهبها، تحریم مصرفکننده و نیز بایکوت کردن کسب و کار سفیدپوستان و نیز سیاهپوستهایی که با رژیم همکاری داشتند استفاده کردند. اعتصاب دانشجویان و کارگران و نیز ممانعت از کار، از جمله روشهای دیگر بود. بایکوت مصرفکننده، تاکتیک بسیار موثری بود؛ زیرا این تاکتیک، سفیدپوستان دارای کسب و کار را با سیاستهای دولت پیوند میداد و آنها که زیان میدیدند، دولت را تحت فشار میگذاشتند تا سیاستهای خود را تغییر دهد.
نلسون ماندلا به عنوان یکی از بارزترین رهبران جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی در جلسه محاکمه خود در دیوان عالی پرتوریا به اتهام خرابکاری، اتهامات خود از جمله خرابکاری مسلحانه را پذیرفت، هر چند با اتهام «تحریک بیگانگان برای حمله به آفریقای جنوبی» مخالفت کرد. وی سخنرانی خود را در دادگاه با این عبارت خاتمه بخشید که «در طول زندگیام خود را وقف مردم آفریقا کردهام. با استیلای سفیدپوستان مبارزه کردهام و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کردهام. به دنبال آرمان جامعهای آزاد و دموکراتیک بودم که همه بتوانند در آن در توازن و با فرصتهایی برابر زندگی کنند. این آرمان من است که امیدوارم با آن زندگی کرده و بدان دست یابم؛ اما اگر نیاز باشد آمادهام برای این آرمان بمیرم».
ماندلا در این دادگاه به حبس ابد محکوم شده و به زندان روبن منتقل شد. وی که 27 سال بعدی را تا سال 1990 در زندان سپری کرد، هجده سال از این مدت را در زندان روبن سپری کرده و در همین دوره زندگینامه خود با عنوان «راه دشوار آزادی» را نوشت. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰سیاست صلحطلبی را در پیش گرفت و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت گونهای از دموکراسی شد که نماینده تمامی اقشار مردم باشد.
فشارهای بینالمللی و داخلی بر رژیم آفریقای جنوبی نهایتا آنها را به این نتیجه رساند که کلرک به عنوان رییسجمهور جدید آفریقای جنوبی در سال ۱۹۸۹ اعتراف کند که «زمان مذاکره فرا رسیده است». ماندلا یک سال بعد آزاد و قوانین آپارتاید ملغی شد.
پس از مذاکراتی طولانی، انتخابات در سال ۱۹۹۴ برگزار شد و ماندلا به عنوان رییسجمهور آفریقای جنوبی جدید، انتخاب شد. کشور به صورت دموکراسی پارلمانی درآمد و برای مدت پنج سال، تمام احزاب اصلی سیاسی در حکومت دوره انتقالی نماینده داشتند. ماندلا تا سال 1999 برای یک دوره پنج ساله ریاست جمهوری در آفریقای جنوبی را در اختیار داشت اما پس از آن از صحنه سیاست خارج شد. پس از دهها سال آپارتاید، ماندلا اعلام کرد «هرگز این سرزمین زیبا دیگر تجربه تلخ سرکوب گروهی از مردم توسط گروه دیگر را تجربه نخواهد کرد».
نلسون ماندلا پس از اینکه در سال 2004 به خاطر سرطان پروستات تحت عمل جراحی قرار گرفت اعلام کرد که از فعالیتهای عمومی و سیاسی کنارهگیری میکند. وی در سال 2013 به علت کهولت سن و ابتلا به عفونت ریه در 95 سالگی درگذشت.
«ژاکوب زوما» رئیس جمهور آفریقای جنوبی با اعلام خبر درگذشت ماندلا گفت: «نلسون ماندلا الان استراحت میکند و در آرامش است. ملت ما بزرگترین فرزند خود را از دست داده است. مردم ما یک پدر را از دست دادهاند».