/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

شلیک به چشم‌ها؛ آیا دادخواهی در مراجع قضائی ایران امکان‌پذیر است؟- گفت‌و‌گو با مزدک اعتماد زاده

7 مه 23 توسط مجله حقوق ما
شلیک به چشم‌ها؛ آیا دادخواهی در مراجع قضائی ایران امکان‌پذیر است؟- گفت‌و‌گو با مزدک اعتماد زاده

جواد عباسی توللی؛ مجله حقوق ما: بر اساس تحقیقات انجام شده توسط سازمان حقوق بشر ایران، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی، برای سرکوب اعتراضات مردمی در نیمه دوم سال ۱۴۰۱، در نقاط مختلف کشور، به‌طور گسترده از تفنگ‌های ساچمه‌زن استفاده کرده‌اند.

 

شهادت و گواهیِ ده‌ها تن از شهروندان آسیب دیده و نابینا شده در جریان سرکوب خشونت بارِ خیزش سراسری مردم علیه حکومت ایران نشان می‌دهد، مأموران امنیتی به شکلی هدفمند، عمدتا به سر و چشمان شهروندان شرکت‌کننده در اعتراضات مسالمت آمیز شلیک کرده‌اند. همچنین برخی از شهروندان معترض بر اثر این شلیک‌ها جان خود را از دست داده‌اند.

این گفت‌و‌گو را در شماره ۱۹۴ مجله حقوق ما بخوانید

قوه قضائیه ایران اما تاکنون هیچ یک از آمران وعاملان شلیکِ عمدی و سیستماتیک به شهروندان معترض را تحت پیگرد قرار نداده است. با وجود بی اعتنایی دستگاه قضائی ایران به چنین پرونده‌هایی، در هفته‌های اخیر اما شماری از شهروندانی که بر اثر اصابت گلوله‌های ساچمه‌ای، بینایی خود را از دست داده‌اند، شکایتی را در مراجع قضائی ایران به ثبت رسانده‌اند.

«با توجه به ساختار فعلیِ قوه قضائیه ایران، آیا اساسا چنین شکایتی، پیگیری خواهد شد و به نتیجه خواهد رسید؟ چرا نهادهای امنیتی ایران به‌صورت هماهنگ و سیستماتیک به صورت شهروندان، به‌ویژه زنان جوان، گلوله ساچمه‌ای شلیک کردند؟ هدف حکومت از این روش سرکوب چه بوده است؟»

مجله حقوق ما، با طرح پرسش‌هایی ازین دست، با مزدک اعتماد زاده، وکیل دادگستری و حقوق‌دان، گفت‌و‌گو کرده است.

 

  • در هفته‌های اخیر، شماری از شهروندانی که به دلیل شلیک گلوله ساچمه‌ای از طرف مأموران امنیتی در اعتراضات سراسری نابیناشده و آسیب دیده‌اند، در مراجع قضائی ایران، شکایتی را به ثبت رسانده‌اند. به‌نظر شما، با توجه به ساختار فعلیِ قوه قضائیه ایران، آیا اساسا چنین شکایتی، پیگیری خواهد شد و به نتیجه خواهد رسید؟

با حفظ احترام برای کلیه افرادی که این شکایت را ثبت کرده‌اند و قصد دارند یک مسیر قانونی را پیش ببرند، باید بر این نکته تأکید کنم که در ایران، یک دستگاه قضائی بی‌طرف و مستقل وجود ندارد و زمانی که شهروندان، شکایت خود از حاکم ظالم را به دستگاه قضائی‌ای برده‌اند که خود دست نشانده این حاکم ظالم است، در واقع، به نوعی، آب به آسیاب همین حاکم ظالم ریخته‌اند.

در چنین شرایطی، حکومت ایران با سوء استفاده از این موضوع می‌تواند به افکار عمومی و همچنین به جامعه جهانی چنین القاء کند که یک قوه قضائیه مستقل در ایران بر سر کار است و این نهاد، حتی به شکایت مخالفان نظام هم رسیدگی می‌کند.

همان‌طور که می‌دانیم، همه قضات در قوه قضائیه باید التزام عملی به دین اسلام و اصل ولایت فقیه داشته باشند. همچنین، با در نظر گرفتن بسیاری موارد دیگر که قضات را از موضع بی‌طرف خارج می‌کند، می‌توان نتیجه گرفت، قضات در محاکم ایران بی‌طرف نیستند و در حقیقت انتظارِ پیگیری شکایاتِ شهروندان مخالف با حکومت، یک موضوع پارادوکسیکال ایجاد خواهد کرد.

همچنین، با توجه به شواهد و مستندات موجود، آیا واقعا می‌توان از چنین سیستم قضائی‌ای تظلم خواهی کرد؟ آیا واقعا کفه ترازوی عدالت در قوه قضائیه ایران متعادل است؟

برخی از قضات دادگاه‌ها در ایران با همان سابقه‌ای که اشاره کردم، بعد از بازنشستگی و بدون شرکت در آزمون وکالت و بدون برخورداری از سواد حقوقی کافی، به‌عنوان وکیلِ مورد تایید قوه قضائیه وکالت تسخیری پرونده متهمان سیاسی و عقیدتی را بر عهده می‌گیرند. در چنین شرایطی، می‌توان گفت که قوه قضائیه در ایران، به نوعی در امتداد دستگاه سرکوب قرار گرفته است و نباید از آن انتظارِ دادخواهی داشت.

جمهوری اسلامی در کلیت خود یک نظام ریاکارانه است و حتی قوانین صوری‌ای که به تصویب رسانده، به عنوان مثال، «قانون حمایت از حقوق زنان»، عملا بی مصرف است و قضات دادگاه‌ها تا جایی که می‌توانند حقوق زنان را نادیده می‌گیرند.

  • حکومت ایران در اعتراضات مردمی در سال‌های گذشته نظیر خیزش سراسریِ آبان ۹۸ دست به کشتار وسیع معترضان زد و اجازه نداد اعتراضات طولانی شود. در اعتراضات سراسری ماه‌های اخیر اما حکومت ایران نه تنها اینترنت را به‌طور پیوسته قطع نکرد، بلکه مأموران امنیتی هم از اسلحه‌های ساچمه‌ای که جزو سلاح‌های کمتر کشنده محسوب می‌شوند، استفاده کردند. به نظر شما، آیا می‌توان این تغییر روش در سرکوب شهروندان معترض را به عبارتی، عقب نشینی حکومت در برابر اعتراضات عظیم مردم دانست؟

 نخست باید گفت، حتی قاتلان بالفطره هم زمانی که بدانند همه حواس‌ها به طرف آنها جمع شده، شیوه عملکرد خود را عوض می‌کنند تا کمتر در معرض اتهام قرار بگیرند. همین مثال در مورد حکومت ایران هم صادق است. نهادهای امنیتیِ جمهوری اسلامی، این‌بار به جای استفاده از تیر جنگی، به‌طور گسترده‌تر از سلاح ساچمه‌ای استفاده کردند اما ربایش و کشتار معترضان را در بازداشت‌گاه‌ها و خانه‌های امن ادامه دادند تا ردپای زیادی از این جنایات در دسترس عموم نباشد.

از طرف دیگر، جمهوری اسلامی مدت‌هاست دیگر در بین مردم مشروعیت ندارد. به‌عنوان مثال، عدم شرکت اکثریت مردم در انتخابات در ایران در سال‌های اخیر، دقیقا نشان دهنده غیر مشروع بودن حکومت از دید مردم است. در چنین شرایطی، گروهی از وابستگان به نظام جمهوری اسلامی، تحت عنوان نماینده، به هرترتیب، به مجلس راه یافته‌اند و قوانینی نظیر «قانون به‌کارگیری سلاح توسط مأمورین نیروهای مسلح در موارد ضروری» را تصویب کرده‌اند. این قانون، کاملا غیر مشروع است، چرا که مورد قبول اکثریت جامعه نیست اما حکومت ایران با تصویب چنین قوانینی، قتل مردم به دست مأموران امنیتی را قانونی کرده‌ است. تصویب چنین قوانینی که دست مأموران را برای سرکوب بیشتر باز می‌گذارد، در حقیقت برای حفظ امنیت مردم نیست بلکه در حقیقت برای حفظ منافع حکومت است.

  • به‌نظر شما، چرا نهادهای امنیتی ایران به‌صورت هماهنگ و سیستماتیک به صورت شهروندان، به‌ویژه زنان جوان، گلوله ساچمه‌ای شلیک کردند؟ هدف حکومت از این روش سرکوب چه بود؟

 من حقوق‌دان هستم و به‌نظر من بهتر است یک جامعه شناس یا تحلیل‌گر سیاسی به این پرسش پاسخ دهد اما من فکر می‌کنم، این اقدام، تنها شلیک به صورت معترضان نیست بلکه شلیک به امید و همبستگی جمعی مردم و روحیه مبارزاتی مردم است.

اگر نگاهی به تاریخِ حکومت جمهوری اسلامی بیاندازیم، خواهیم دید، سران حکومت، از همان اولین روزهای به قدرت رسیدن، پیش از هرچیز شروع به کشتن روحیه مبارزاتی ملت ایران کرده‌اند. بهائی‌ها، نوکیشان مسیحی؛ سازمان‌های سیاسی و دگراندیشان و خلاصه هر فردی که به‌نحوی مخالف این حکومت بود را از میان برداشتند. درباره اعدام‌های دسته جمعیِ دهه شصت بسیار شنیده‌ایم. همه اینها نشان می‌دهد که حکومت ایران در برابر مخالفت‌ها، فقط راه کشتن و نابود کردن بلد است و پاسخ دیگری در برابر مطالباتِ مخالفان خود ندارند.

به‌نظر من، شلیک به صورت معترضان در خیزش سراسری اخیر، روشی است در امتداد ناامید سازی هرچه بیشتر جامعه ایرانی. همان سیاستی که در طول حیات ۴۴ ساله جمهوری اسلامی تداوم داشته است.

در طول سال‌های اخیر، اخباری که از ایران شنیده می‌شود، همه در برگیرنده اخبار فقر و فلاکت و تباهی است. مردم ایران این روزها نمی‌توانند آینده‌ای پیش روی خود متصور باشند. بسیاری از مردم قصد فرار و مهاجرت از ایران دارند. دیگر برای اکثریت مردم، حفظ فرهنگ ایرانی و صلح و دموکراسی در اولویت نیست و تنها زنده ماندن برای افراد مهم است. همان‌طور که می‌بینیم این روزها آمار خودکشی در ایران بسیار بالا رفته است و این نظام، به نوعی در صدد است تا روحیه مردم را برای ادامه زندگی از آنها بگیرد.

برای مثال، زمانی می‌توان با بمباران، یک ملت و فرهنگش را نابود کرد یا مانند داعش، با ترور و وحشت افکنی، هستیِ فرهنگیِ یک جامعه را هدف گرفت. من فکر می‌کنم، شلیک به چشم مردم عادی در اعتراضات مسالمت آمیز یا به زندان انداختنِ وسیع مخالفان، شکنجه و کشتار مردم در حکومت جمهوری اسلامی هم دست‌کمی از بمباران یا حمله تمام عیار داعش به فرهنگ و هستی یک جامعه ندارد.

به‌نظر من، یکی از اهدافِ تیراندازی به صورت و چشم دختران و پسران جوان، ایجاد رعب و وحشت در جامعه و به بیان دیگر، نابود کردن روحیه اعتراضی و مبارزاتی این جوانان است.

حتی مسموم سازی دختران دانش آموز که این‌روزها در ایران در جریان است یا اسیدپاشی به‌صورت زنان در سال‌های گذشته هم در امتداد همین سیاست، یعنی ایجاد جو سرخوردگی و ناامید سازی مردم است.

جمهوری اسلامی، با وحشت افکنی، کشتار و سرکوب، در نهایت، در صدد عوض کردن ماهیت مردم ایران از یک ماهیت مبارزه‌جو به یک ماهیت سرخورده و مرعوب شده است.